تحلیل بنیادی

تحلیل بنیادی روشی است که افراد می‌توانند ارزش ذاتی اوراق بهادار را با عوامل مختلف اقتصادی و مالی ارزیابی کنند. تحلیل بنیادی هر عاملی را که بر ارزش سهم تأثیر می‌گذارد در نظر می‌گیرد. در این تحلیل، از عوامل اقتصاد کلان مانند شرایط اقتصادی و وضعیت سایر بازارها تا عوامل اقتصاد خرد مانند بهره‌وری مدیریت شرکت موردتوجه قرار می‌گیرد.

یکی از اهداف اصلی تحلیل بنیادی بررسی nav یا ارزش ذاتی سهم است که به سرمایه گذار در تشخیص وضعیت قیمت سهام کمک می کند.

اگر از دید سرمایه‌گذار، ارزش ذاتی سهم از قیمت فعلی آن سهم در بورس بیشتر باشد، آن سهم امکان رشد بیشتری دارد و بنابراین، برای خرید گزینه مناسبی است. به این حالت اصطلاحاً گفته می شود که سهم undervalue است.

✔ اگر از دید سرمایه‌گذار، ارزش ذاتی سهم از قیمت فعلی آن سهم در بورس کمتر باشد، بنابراین آن سهم اصطلاح گران بوده و نه‌تنها برای خرید مناسب نیست، بلکه اگر سرمایه‌گذار چنین سهمی را در اختیار داشته باشد، بهتر است آن را بفروشد. در این حالت اصطلاحاً گفته می شود که سهم overvalue است.

✔ اگر از دید سرمایه‌گذار ارزش ذاتی سهم با قیمت فعلی آن در بورس برابر است، بنابراین قیمت آن سهم اصطلاحاً منصفانه است و خرید یا فروش آن، سودی را نصیب سرمایه‌گذار نمی‌کند.

همه تحلیلگران سهام تلاش می‌کنند تا با استفاده از عوامل خرد و کلان بتوانند به قیمت واقعی سهم دست یابند. آن‌ها وضعیت کلی اقتصاد مانند نرخ بهره، وضعیت صنعت و شرکت‌ها را در نظر می‌گیرند، سپس به ارزیابی اوراق بهادار موردنظر خود بپردازند.

درآمد، دارایی، فروش، بازدهی، بدهی، حاشیه سود و رشد در آینده، عواملی هستند که برای تخمین ارزش و پتانسیل رشد شرکت موردتوجه قرار می‌گیرند. همه این اطلاعات در صورت‌های مالی یک شرکت در دسترس است.

عوامل مهم موردنظر در تحلیل بنیادی به دو گروه کمی و کیفی تقسیم می‌شوند:

عوامل کمی

عوامل کمی، قابل‌اندازه‌گیری به‌صورت عدد هستند و دقت بیشتری را در ارائه تحلیل نشان می‌دهند؛ مانند سود سالیانه، میزان دارایی‌ها، بدهی‌ها، مخارج و غیره.

تحلیلگران بنیادی از اطلاعات کمی استفاده می‌کنند تا تصمیمات سرمایه‌گذاری خود را انجام دهند. صورت‌های مالی هر شرکت که وضعیت و عملکرد مالی آن شرکت است، این اطلاعات کمی را برای تحلیلگران ارائه می‌دهند. سه صورت مالی مهم ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریان وجوه نقد است که در ادامه به توضیح هر یک از آن‌ها می‌پردازیم.

 ترازنامه

ترازنامه نشان‌دهنده گزارش دارایی‌ها و بدهی‌های یک شرکت در برهه‌ای از زمان است. معادله‌ای که در صورت ترازنامه به کار گرفته می‌شود به‌صورت زیر است:

دارایی‌ها نشان‌دهنده مدیریت و کنترل شرکت بر مالکیت دارایی‌ها است که شامل وجه نقد در حساب‌های بانکی، موجودی، ماشین‌آلات، ساختمان و … است. سایر جنبه‌های معادله نشان‌دهنده ارزش کل وضعیت مالی شرکت است ازجمله بدهی‌های شرکت و میزان مالکیت سهامداران شرکت که ارزش کلی پول را نشان می‌دهد، است.

 صورت سود و زیان

درحالی‌که صورت ترازنامه نگاهی کلی به رویکرد و وضعیت شرکت دارد، صورت سود و زیان عملکرد شرکت را در یک دوره زمانی مشخص می‌کند.

درنتیجه فعالیت‌های کسب‌وکار در یک دوره زمان مشخص، صورت سود و زیان اطلاعاتی درباره درآمد، مخارج و سود شرکت را نشان می‌دهد.

 صورت جریان وجوه نقد

صورت جریان وجوه نقد، نشان‌دهنده گزارشی از جریان‌های خروجی و ورودی مالی طی زمان مشخص است. معمولاً صورت جریان وجوه نقد، بر فعالیت‌های مرتبط با وجه نقد تمرکز دارد.

 

عوامل کیفی

عوامل کیفی مورد بررسی در تحلیل بنیادی بر اساس میزان کیفیت و سایر مشخصات غیرقابل‌ اندازه‌گیری هستند. این نوع عوامل که شامل کیفیت نحوه مدیریت مدیران اجرایی، مجوزها و گواهینامه‌ها، اعتبار نام تجاری و تکنولوژی‌های مورد استفاده شرکت هستند دقت کمتری در ارزیابی دارند.

عوامل مهم برای بررسی یک شرکت در تحلیل بنیادی به‌صورت کیفی به شرح زیر است:

مدل تجاری: نوع کسب‌وکاری که شرکت انجام می‌دهد را باید از طریق سؤالاتی مانند شرکت دقیقاً چه فعالیتی انجام می‌دهد؟ آیا درآمد شرکت از اجرای مدل اصلی کسب‌وکار خود به دست می‌آید یا خیر؟ و سایر سؤالات مرتبط به دست آورد.

مزیت رقابتی: موفقیت بلندمدت یک شرکت به‌طور عمده به توانایی آن در ایجاد و نگه‌داشتن مزیت رقابتی، سهم بازار و استراتژی‌های مرتبط با شرایط بازار بستگی دارد.

مدیریت: بسیاری از افراد بر این عقیده هستند که مهم‌ترین عامل برای سرمایه‌گذاری در یک شرکت مدیریت آن است. باوجود بهترین مدل تجاری، اگر مدیران شرکت توانایی پیاده‌سازی آن را نداشته باشند اهداف مطلوب شرکت به دست نخواهد آمد. سرمایه‌گذاران خرد می‌توانند درباره تیم مدیریت یک شرکت، عملکرد حرفه‌ای و بررسی سوابق آن‌ها اطلاعات کافی را کسب کنند.

هیچ‌کدام از عوامل کمّی و کیفی تحلیل بنیادی، به‌تنهایی کافی و خوب نیستند. بیشتر تحلیلگران هردوی عوامل در مورد یک شرکت و سهم را باهم در نظر می‌گیرند.

مفهوم ارزش ذاتی

یکی از مفروضات اولیه تحلیل بنیادی این است که قیمت بازار سهام، به‌طور کامل ارزش واقعی سهم را نشان نمی‌دهد. در مفاهیم بنیادی ارزش واقعی همان ارزش ذاتی است. برای مثال تصور کنید که قیمت خرید و فروش (قیمت بازار) سهمی ۲،۰۰۰ ریال باشد، پس از انجام تحلیل بنیادی ممکن است شما دریابید که ارزش ذاتی آن ۲،۵۰۰ ریال است و درنتیجه سهم پتانسیل رشد دارد.

واضح است که شما سهمی را می‌خرید که به‌طور قابل‌توجهی کمتر از ارزش ذاتی خود در حال معامله شدن باشد. این مورد سبب می‌شود تا دومین فرض تحلیل بنیادی را در نظر بگیریم که بیان می‌کند بازار در بلندمدت نسبت به تحلیل بنیادی واکنش نشان می‌دهد تا قیمت‌ها را به تعادل برساند.